Call us now:
در اکثر مجتمعهای قضایی شهر تهران اصلی نانوشته و نامشروع و غیرقانونی و غیراخلاقی بین پرسنل مجتمع، چه کارمند و چه سرباز وظیفه، وجود دارد به نام: «عداوت بیدلیل با وکیل از ابتدای ورودش از درب مجتمع تا زمان خروج وی».
یک بار ون مخصوص زندان تعداد زیادی محبوس را به یکی از مجتمعها آورده بود، یک سرباز وظیفه در کنار مافوقش مسئول بازرسی بدنی و غیربدنی افراد و حتی وکلا بود، من را که دید پیشهام را تشخیص داد، تیم دستبند و پابند بسته را متوقف کرد و با اشاره به بنده گفت: «اول اقای وکیل شما تشریف بیارید»، از آن بزرگواران دربند پوزش خواستم و خویش و کیف خویش را در اختیار سرباز گذاشتم و لبخندی نثار مافوقش هم کردم، سرباز کیف و جیبهای کت و شلوارم را نمیگشت، شخم میزد. انقدر شخم زد و لفتش داد که صدای آن عزیزان همیشه خسته هم بلند شد، اذن ورود که گرفتم وارد شدم و ایستادم تا نحوه شخم زدن متهمین یا مجرمین را ببینم، سرباز آن بزرگواران را بازرسی نمیکرد، شخم زدن که ابدا، نازشان میکرد! خندهام گرفت و آرام زیر لب سرودم:
«قسم بر تکتک تار سبیلم!
که من قاتل نیام، تنها وکیلم»
مطلع(بر وزن منبع) دوبیتی سرودهی خودم که علیرغم اتفاقات تلخ و طنزگونهی مشابه، مقطع یا بیت دوم آن هنوز تراوش نشده است.
میلاد کاوه
